news-details

گفت و گوی کمتر دیده شده نود با جمشید مشایخی؛ در این زمانه باید چاقو به دست فرمان داد/ جوایز جشنواره فجر سفارشی است!

اختصاصی نود پرس

مقدمه

مثل خواب و رویا می ماند، حضور و درک بعضی از آدمها و هم نشینی با آنها را می گویم. در روزنامه ۹۰ که بودیم یکی دو بار میزبان استاد جمشید مشایخی بودیم و دو - سه ساعتی با استاد بی بدیل سینما و تلویزیون ایران حرف زدیم. به معنای واقعی مرد بود، یک انسان واقعی، یادش بخیر.....

در اینجا قسمت اول این مصاحبه را می خوانیم. در آنزمان ما در روزنامه ۹۰‌ صلاح دانستیم این مصاحبه را در فضای مجازی منتشر نکنیم به همین خاطر به نظر می رسد خیلی ها آنرا ندیده و نخوانده اند و حتی بازخوانی آن برای خودمان که بارها آنرا خوانده ایم، باز هم جذاب و شیرین است.

روزنامه ۹۰: استاد ببخشید، آیا می دانید هر وقت اسم شما می آید، یاد کدام دیالوگ تان می افتیم؟

همه عمر دیر رسیدیم؟ ( مربوط به فیلم سوته دلان)

روزنامه ۹۰: نه خان دایی تو آدمو مایوس می کنی! اگه قرار باشه هر کسی پیر بشه، کوچیک بشه، خدایا منو هیچ وقت پیر نکن که اصلا حوصلشو ندارم!

( روی صندلی اش جا به جا می شود) حافظه خوبی دارید. من که این دیالوگ قیصر را کامل به یاد ندارم ولی آنچه مهم است این بود که خان دایی شاهنامه را در یک صحنه قیصر بست.

روزنامه ۹۰: نسل عاصی امروز با بازی بهروز وثوقی و پهلوان دیروز با بازی جمشید مشایخی چطور بود؟

 دیگر بی‌فایده است! من فکر می‌کردم جنگ رستم و سهراب، جنگ نو و کهنه است. سهراب نو، جوان و قوی است و رستم به آداب قدیم پایبند. بعدها مطلبی از یک استادی خواندم که خیلی مرا متاثر کرد. وقتی سهراب با سپاه توران به ایران حمله می‌کند، پادشاه ایران ۴ روز سراغ رستم می‌فرستند تا بیاید اما او قبول نمی‌کند. گویا رستم در کشور بیگانه ازدواج کرده و کسی هم این موضوع را نمی‌داند. بنابراین شک می‌کند که نکند این پسر خودم باشد اما در نهایت به جنگ سهراب می‌رود در حالی که تردید دارد که او فرزندش باشد، منتهای مراتب مطلب مهم این است؛  عشق ایران بالاتر از عشق فرزند است و هر کسی ولو فرزند آدم بخواهد با سپاه دشمن به کشورمان حمله کند باید کشته شود. به عبارت بهتر شاهنامه حکیم فردوسی درس انسانیت و مردانگی را می‌دهد، آنچه که امروز رنگ باخته و جهان پهلوان تختی آخرین بیت جوانمردی و مردانگی را سرود و تمام.‌‌‌‌......

روزنامه ۹۰: در فیلم قیصر شاهنامه را بستید، اما فرمان را بدون چاقو و اسلحه به جنگ نامردان فرستادید و کشته شد، اگر امروز بود چه می‌کردید؟

( آهی کشید ) آری خنجر را با خود نبرد و نامردان او را کشتند ولی حالا دوره‌ای شده که باید به فرمان چاقو داد و به جنگ نامردان و برادران آب منگل فرستاد!

روزنامه ۹۰:  جدا خان دایی؟

 بله، جوانمردی شکست خورده است. آن قدر نامردی زیاد شده که جوانمرد نمی‌تواند زندگی کند. ( انگار حرف خود را پس می‌گیرد ) اما نه! باز هم اگر نقش خان دایی را به من بدهند آن جور بازی می‌کنم چون جمشید مشایخی اهل دروغ و ریا نیست و نمی‌تواند خان دایی را جور دیگری بازی کند.

روزنامه ۹۰:  جمشید مشایخی خیلی زود خان دایی یا پدر و برادر بزرگتر در سینما نشد؟

من انتخاب نمی‌کردم. علی (حاتمی) یا مسعود (کیمیایی) چنین نقش‌هایی را به من می‌دادند. اصلاً قرار بود نقش فرمان را در فیلم قیصر من بازی کنم و محمدعلی کشاورز خان دایی باشد اما چون کشاورز در اداره تئاتر مشغول فعالیت بود، نتوانست بیاید. سپس با مسعود (کیمیایی) پیش عباس جوانمرد رفتیم ولی ایشان هم بازیگری را کنار گذاشته بودند  یک روز همین که وارد حیات آریانا فیلم شدم، مسعود کنار عباس شبابیز (تهیه کننده ) بهروز وثوقی و جلال مقدم ایستاده بود تا مرا دید با صدای بلند گفت، پیدا کردم جمشید می‌شود خان دایی و ناصر ملک مطیعی هم فرمان!

روزنامه ۹۰: سه چهره بزرگ تئاتر پیش از انقلاب یعنی عزت الله انتظامی، علی نصیریان و جمشید مشایخی مسیرهای متفاوتی را در بازیگری پیمودند. پشیمان نیستید که مسیر شما از آن دو بزرگو جدا بود؟

 می‌گویم ولی ننویسید. ( حرف ‌هایی می‌زند که به رسم امانت نزدمان محفوظ می‌ماند )

روزنامه ۹۰: استاد مشایخی دوست نداشت نقش آقای هالو با بازی علی نصیریان و یا مشت حسن در فیلم گاو با بازی انتظامی را تجربه کند؟

 قرار بود در فیلم آقای هالو (ساخته مهرجویی )نقش اسماعیل داورفر را به من بدهند اما من خوشم نیامد و نپذیرفتم.

روزنامه ۹۰:  خود نقش هالو را که آقای نصیریان بازی کرد چه؟

(با تواضع خاصی) هالو را نمی‌توانستم بازی کنم!

روزنامه ۹۰: ( با تعجب) چرا؟

 چون …

به اشتراک گذاری این مطلب!